آیرال خبر،در يك عصر پاییزی در خانه اي گرم و ساده كه پر از صدق و صفا است مهمان پدر مادر وهمرزم عموی شهید نومی  مي‌شويم. خانم نومی  با اين كه هنوز داغ فرزند را بر سینه دارند اما همچنان با روی گشاده وبه گرمي پذيراي ما مي‌شوند. وفتي مي‌نشينم لحظاتي بي اختيار خيره مي‌شوم به عکس شهید نومی گلزار وفرزندش چقدر ناراحت کننده بود لحظه جدایی.اما شهید خانواده اش را به خدا سپرده بود و هیچ سرپرست وحامی بهتر از خدا وجود ندارد .

به گزارش آیرال خبر،ابویاسر یا شهید “وحید نومی گلزار” در ظهر عاشورا نامش را در کاروان عاشوراییان جاودانه ساخت. خانواده شهید  نومی گلزار، فرزندان برومند خود را در زمانی که اسلام  به آنها نیاز داشت در راه اسلام تقدیم کردند و این اجری بی پایان در نزد خدای متعال خواهد داشت.

در این دیدار پدر و مادر شهید به بیان خاطراتی از سجایای اخلاقی و رشادت‌های فرزندان شهید خود پرداختند.

دراین دیدار که همرزم وعموی شهید نیز در آنجا بوداستفاده کرده مصاحبه ای هم با ایشان انجام دادیم . ازصبر خانواده به تربیت شهید پی بردیم صبرحوصله 4ساعته که خانواده شهید در اختیار گروه خبری آیرال خبر قراردادند .

آیرال خبر:از دوران کودکی وحید بگویید:

حسین نومی گلزار، پدر شهید: وحید از همان دست بچه هایی بود که بیشتر از سنش می دانست و شناختش از دنیای اطراف بیشتر بود؛ الان هم که یاد حرفهایش می افتم، احساس می کنم چیزهایی را که می گفت درک نکرده ایم، چون همیشه حرف هایش مفاهیم بالایی داشت.

وحید با شهادت خود در ظهر روز عاشورا اعتقادش به زیارت عاشورایی را که مدام آن را می خواند، عملا نشان داد.

آیرال خبر:تربیت شهید برمبنای چه تفکرومکتبی  بود ؟

حسین نومی گلزار:ما تربیت یاافته ی مکتب تشیّع و قرآن هستیم و از سیره ی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) پیروی می کنیم. بر همین مبنا تلاش کردیم که محیط رشد فرزندان در خانواده را به گونه ای فراهم آوریم که مطابق فرامین اسلام باشد.

در این بین مهمترین اساسی که از ابتدا در زندگی ما حاکم بود تقید به حلال و حرام بود. بسیار احتیاط می کردم که ذره ای لقمه ی حرام بر سر سفره قرار نگیرد. همین مسئله یکی از مهمترین عواملی است که می توانم بگویم در سعادت فرزندم وحید نقش داشت. با اینکه در مشاغل گوناگون حضور داشتم اما در هر کاری که می رفتم کاملا دقت داشتم تا جنبه ی حلال و حرام در آن رعایت شود.

آیرال خبر: چطورمطلع شدید که شهید قصد دارد به عراق برود ؟

حسین نومی گلزار:با توجه اینکه وحید نظامی نبود، گفتن از اینکه می خواهم به جنگ بروم برای ما نامأنوس بود. برای همین در ابتدا برای ما هم کمی عجیب بود و هر بار که صحبت می کردیم می گفت که این وظیفه ی من است. من این تکلیف را احساس می کنم که در آن جبهه حضور داشته باشم. وظیفه من فقط زمانی نیست که دشمن به مرزهای کشورم تعدی کرده باشد. کم کردن شر داعش از سر مسلمانان و دور کردن آنها از مرزهای کشورم برای من احساس وجوب می آورد. هر بار که بحث می کردیم با استناد به آیات و احادیث ما را قانع می کرد.وخوابی که دیده بود یه ایشان امید می داد و نا امید نمی شد از اینکه دیگران مانع از رفتن وی شوند .

آیرال خبر ؟ازنحوه ی رفتن به عراق بگویید؟

حسین نومی گلزار: هشت ماه پیش از رفتن در تلاش بود که بتواند از ایران اعزام شود. اما چون اعزام رسمی نیروها وجود نداشت، نتوانست از هیچ طریقی به نتیجه برسد. من هم جدی نمی گرفتم و تصور می کردم که مدتی بعد حال و هوای جهاد از سرش خواهد افتاد.

پیش هر کسی می شناخت رفته بود و در آخر گفته بودند که اگر اولویتی هم باشد با افراد نظامی است، بعد از اینکه از ایران ناامید شد همراه عمویش یک ماه مانده به محرم سال 93 به عراق رفت.در عراق با فردی که در یکی از گردان ها بود آشنا شدبلاخره توانست  در یکی از جیش ها پذیرش شود.

در مدت کمی هم که در عراق بود بر حسب نبوغ نظامی و رشادتی که از ویژگی های منحصر رزمندگان ایرانی است، خیلی زود بین رزمندگان عراقی شناخته شده می شود.

در آنجا نمی توانست بیکار بنشیند، رزمندگان عراقی به گونه ای بودند که منتظر می شدند که داعش حمله کند سپس آنها دفاع نمایند که وحید همیشه نسبت به این مسئله منتقد بود. تا اینکه فرماندهشان به او گفته بود اگر بیست مرد جنگی مثل شما داشتم، مطمئن باشید که منتظر حمله ی داعش نمی ماندم.

پیش می آمد که بسته های امدادی آمریکایی ها که برای داعش از بالگرد هایشان می انداختند به دست نیروهای جبهه مقاومت می رسید، آنها بسته ها را به وحید می دادند که نحوه ی کاربرد ابزارها را برایشان ترجمه کند؛ وحید زبان را در مالزی خواند بود تسلط کامل به آن داشت.

آیرال خبربا توجه به اینکه شهید نومی نظامی نبودچگونه توانستند این عمل خطیر را به سرانجام برسانند ؟

حسین نومی گلزار : من 56 ماه سابقه ی حضور جبهه های حق علیه باطل را دارم و بر همین اساس به راحتی می توانستم برای وحید معافیت بگیرم. اما دوست داشتم که او مرحله ی سربازی را تجربه کند. بخشی از آموزش های نظامی را در دوران خدمت دیده بود. علاوه بر آن در ابتدا به عنوان نیروی حراست وارد شرکت نفت شده بود که در آنجا نیز دوره های ویژه ای را گذرانده بود. گذشته از آن وحید تکواندو کار بود و بارها قهرمان کشتی شده بود. مدرک بین المللی غواصی را هم داشت.

یکی از همرزمان معمم وحید که برای مراسم تشییع و تدفین به تبریز آمده بود می گفت؛ بسیاری از فرماندهان عراقی که همگی دوره های عالی نظامی را گذرانده اند از وحید درس می گرفتند. می دانست که چطور از یک سلاح می شود بهره ی بهتر برد. چگونه می شود یک سلاح را ترمیم و بازسازی کرد. می گفت که وحید را کسی در تبریز نمی شناسد! او در عراق به واسطه ی اقدامات و ابتکاراتش خیلی شناخته شده است. در چندین مورد هم هوش و ذکاوت وحید باعث شده بود که نیروهای نفوذی داعش در بین رزمندگان شناسایی و دستگیر شوند.

آیرال خبر آخرین دفعه ای که می خواست برودآیا در رفتار وروحیاتش تغییری به وجود آمده بود؟

حسین نومی گلزار:کاملا رفتار و اخلاقش نشان می داد که این رفتن، بازگشتی نخواهد داشت. کارهای باقی مانده ی خانه اش را به سرعت تمام کرده بود؛ برای اینکه بعد از شهادتش همسر و فرزندش در رفاه باشند. از همه ی بستگان و آشنایانی که می شناخت، رفته و حلالیت گرفته بود.

در آخرین بار هم که تصمیم گرفته بود به عراق برود، وقتی دیدم که نمی توانم او را از رفتن منصرف کنم به عمویش سپردم که به جیش های عراق بگویند که وحید را پذیرش نکنند. وحید برخلاف دفعات قبل دو هفته زودتر از عمویش به عراق رفت و به هر جیشی که خود را معرفی می کرد، می گفتند که به ما دستور رسیده که دیگر نیروی ایرانی را قبول نکنیم. وقتی می بیند که او را در خط مقدم راه نمی دهند به گروه تامین امنیت جاده ی مهران می پیوندند. مسیری که مختص زائران ایرانی است.

دو هفته قبل از شهادت وقتی هنوز در تامین امنیت جاده مهران حضور داشت، با او تماس گرفتم که برای مراسم عقد همشیره اش به تبریز بیاید. اما درست در همان ایام عملیات سامرا در حال انجام بود او حضور در خط مقدم را به شرکت در مراسم عقد خواهرش ترجیح داده بود.

در همان جا متوجه تشکیل جیش جدید می شود و مدارکش را به آنها می دهد. وحید را که در آنجا به نام ابویاسر می شناختند به خاطر نبوغ و مهارت جنگی اش، خیلی زود در همان جیش پذیرش می کنند. جالب اینجاست که عمویش هم در همان جیش حضور داشت و به ذهنش خطور نکرده بود که در اینجا هم بسپارد که وحید را قبول نکنند.

دو روز قبل از شهادتش با او تماس داشتم که در  آن تماس همسر و فرزندش را به من سپرد. البته در آخر هم گفت اگر فرصت کردی به آنها سر بزن اما اگر هم فرصت نداشتی خودتان را به زحمت نیندازید، من آنها را به خدا سپرده ام و خیالم از بابت آنها راحت است.

در تمام کارهایش به یک اندازه وارد میشد بقیه اش را می سپرد به خدا. اعتقادش این بود که همه ی کارها دست خداست و به این مسئله باور و ایمان قلبی داشت. با شهادتش هم این مسئله را ثابت کرد. چون هیچ امکانی برای حضورش در جبهه ی مقاومت وجود نداشت اما اون اراده کرده و قلبا به خدا واگذار کرده بود و در کمال ناباوری به آنچه می خواست از این طریق رسید.

آیرال خبر: از رشادت های وحید در ظهر عاشورا بفرماییدوخوابی که دیده بود :

حسین نومی گلزار:وحید قبل از اعزام خواب دیده بود که عده ای سوار با لباس سیاه بر فردی که لباس سبز پوشیده وتنها است حملع می کردند وحید خود را به مرد سیاه پوش می رساند وجلوی او می ایستد وآن افراد سیاه پوش سر وحید را از بدنش جدا می کنند .

دو روز مانده تا عاشورا همرزمانش به وحید گفتند بیایید تا شروع عملیات به زیارت امام حسین (ع) برویم و برگردیم، او قبول نکرد و گفت امروز کربلا همین جاست و من جای دیگری نمی روم.

وحید در آن مقطع تک تیر انداز بود، صبح روز عاشورا هم مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشت. او در بالای یک پشت بام مستقر می شود و از گروه 20 نفری داعش که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، 12 نفر را به درک واصل می کند. کم کم داعش ها خودشان را به وحید می رسانند و با پرتاب نارنجک در مرحله ی اول او را از ناحیه ی دست زخمی می کنند. سپس وقتی وحید می خواسته جایش را عوض کند تیربار را می بنندد و او را به شهادت می رسانند.

بعد از شهادت وحید داعشی ها شدت حملات را بیشتر کردند چون می خواستند به پیکر وحید دست یابند و تبلیغات شوم رسانه ای خود را انجام دهند. همرزمانش که متوجه این مسئله می شوند، تلاش می کنند که پیکر به دست داعشی ها نیفتند که در این درگیری منطقه ی وسیعی از بیجی را از دست داعشی ها پاکسازی می کنند.

آیرال خبر: چطور خبر شهادتش را دریافت کردید؟

حسین نومی گلزار:برای مراسم عزاداری مهمان یکی از روستاهای اطراف اردبیل بودیم. در جایی که تلفن به سختی آنتن می داد و اینترنت هم در دسترس نبود. چون روز قبل از عاشورا با وحید صحبت کرده بودیم، برای همین در آن ایام تلفن هایمان را خاموش کرده بودیم. بعد از سپری کردن مراسم عاشورا تصمیم گرفتیم که به تبریز بر گردیم که از عراق به محمد (پسرکوچک ترم) زنگ زدند و خبر شهادت وحید را دادند. سریع با برادرم که همرزم وحید بود تماس گرفتم و خبر قطعی شهادت را از او شنیدم. سعی می کردیم تا رسیدن به تبریز مادرش متوجه نشود. با اینکه هوا ابری بود، عینک آفتابی به چشمانم زدم تا همسرم متوجه اشک هایم نشود.

البته وحید در عراق بیشتر از ایران شناخته شده بود و برای همین نمی گذاشتند پیکرش را به ایران بیاوریم. دائم مکان هایی در نجف و کربلا و کاظمین را برای دفن پیکر وحید پیشنهاد می دادند که من مخالفت کردم و تاکید کردم که باید وحید در شهر خودمان دفن شود.

آیرال خبر: جوانان زیادی مشتاق حضور در جبهه ی مقاومت هستند چه توصیه ای به آنها دارید؟

حسین نومی گلزار: مهم ترین مسئله ای که منجر به حرکت قاطعانه در راه خدا می شود، ایمان و عقیده است. ایمان نمی آید مگر اینکه آگاهی حاصل شود. پس اگر نمی توانیم کاری انجام دهیم از روی نا آگاهی است! دل کندن از تمایلت دنیوی و وابستگی ها تنها در صورتی میسر می شود که مجاهد و مدافع بتواند پیش از حضور در میدان نبرد با خودش تصفه حساب کند.

94/8/5

کدخبر110312

پرینازاسبلی

انتهای پیام /

 

 

توسط سردبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.