خبر اسیدپاشی در تبریز را که شنیدم ناخودآگاه سکانس ها و چهرههای فیلم لانتوری جلوی چشمم آمد، عکسی از مظنون حادثه اسیدپاشی منتشر نشده ولی من در تصوراتم وی را شبیه «پاشا» اسیدپاش فیلم لانتوری با آن موهای فرفری و رنگشده تصور میکنم، عاشق کور… آیا او شبیه نوید محمدزاده بازیگر نقش «پاشا»ی لانتوری است؟ ما شبیه کدام راوی داستان معصومه خواهیم بود؟
«مریم میدود و جیغ میزند، میسوزد. همه عشق زندگیاش این بود که بخواند، که بنویسد، که ببیند. وای چشمانش… همه زندگیاش. اصلاً مگر برای یک روزنامه نگار چیزی بالاتر از این هم هست؟ دیدن و نوشتن. همه صورتش میسوزد. همه چیزهایی که دوست داشت، در یک لحظه دود شد و رفت هوا. با یک شیشه اسید.» این یک سکانس از فیلم لانتوری است.اما کاش… ای کاش این فقط سکانسی از یک فیلم بود.
۲۸ اسفند ” معصومه جلیلی قربانی اسیدپاشی در تبریز شد” خبر تلخ و تکان دهنده بود، شبیه به دیگر پروندههای اسیدپاشی، انگیزه بیمارگون عاطفی اسیدپاش، اسید را به دستش داد که روی سرو صورت معصومه بریزد تا به قول خودش دیگر کسی نگاهش نکند و برای ازدواج سراغش نیاید!
این روزها که اخبار مرتبط با معصومه جلیلی را دنبال میکنم، حس حمایتی که برای کمک به وی ایجاد شده را میستایم، اما از یک بابت نگران نیز هستم؛ نگران از اینکه این حمایتها ادامه دار نباشند و “پاشا”ی تبریزی به هدف اصلی خود که “کسی سراغ معصومه را نگیرد” برسد!
تصوری از اینکه بازگشت دوباره به زندگی بعد از اسید پاشی چقدر سخت است، نداریم، نمی دانیم این بازگشت چقدر روح بزرگی میخواهد! اگر یک روانپزشک بعد از حادثه در کنار آنها باشد، شاید با ماجرا راحتتر کنار بیایند. اگر این قربانیها حمایت جدی شوند، مطمئناً به آینده امیدوار میشوند. اما متأسفانه خیل عظیمی از قربانی ها تنها برای چند ماه درمان میشوند و میروند و کسی هم از سرنوشتشان خبری ندارد.
قربانیان اسید پاشی نه تنها از نظر سلامت با مشکلات فراوانی مواجه میشوند بلکه مشکلات دیگری نیز گریبان آنها را میگیرند که چه بسا بیشتر از مشکل آسیب دیدگی شدید جسمی آنها را میآزارد. یک قربانی اسیدپاشی از نظر چهره ظاهری دچار آسیب میشود که یا باید تا پایان عمر با آن کنار بیاید که بسیار دشوار است یا باید برای بهتر شدن ظاهرش هزینه زیادی بپردازد. ممکن است بخشی از این هزینهها توسط اسیدپاش یا سازمانهای مردمی تأمین شود ولی باید پذیرفت که همه هزینههای درمان در کوتاه مدت نیست و در برخی موارد ممکن است تا پایان عمر ادامه داشته باشد، پس لاجرم حمایت ها باید دائمی و مادام العمر باشد نه اینکه فقط محدود به چند ماه ابتدایی حادثه اسیدپاشی شود.
اسیدپاشی نه تنها بر تعاملات و روابط اجتماعی قربانیان و حتی خانوادههایشان تاثیر منفی دارد بلکه باعث بروز مشکلاتی در نقش های اجتماعی شان نیز می شود، نگاه خیره مردم، ترس و فرار از انان یکی از مهمترین دلایل انزوای اجتماعی و دوری این افراد از جامعه و نقش های اجتماعی است، باید به این فکر کنیم زمانی که معصومه بعد از درمان به تبریز بازگشت چگونه او را پذیرا خواهیم بود، با آغوشی باز و مهربان یا با نگاهی خیره !؟
تسریع در روند رسیدگی به پرونده نیز می تواند باری از دردهای معصومه بردارد، چرا که به گفته خودش بارها خود و خانوادهاش تهدید شدند، از سویی دیگر عینی و عملی شدن کمکهای دولتی وغیر دولتی نیز یاریگر خانواده وی در تامین هزینه های بالای درمان و بهبود وی خواهد بود.
معصومه طعم تلخ بارها جراحی شدن، بیهوشی، بیمارستان و هزینههای کمرشکن و دردهای بیپایان را میچشد. بعد از همه اینها او آرزو خواهد کرد زندگی کند؛ مثل همه. یک زندگی عادی. بدون اینکه فراموش شود.