آیرال خبر اصل ۳۳ ) تسلیم

تسلیم در حلقه، تنها شرط تحقق موضوع حلقه مورد نظر است؛ در غیر این صورت، باید از توان‌های فردی استفاده شود که آن نیز محدودیت خواهد داشت.[۱]

نویسنده در این اصلی، «تسلیم» را در برابر استفاده از توان‌های فردی قرار داده است؛ یعنی برای تحقق موضوع حلقه یا باید تسلیم بود و یا از توان‌های فردی استفاده نمود؛ بنابراین، تسلیم بودن به این معناست که از توان‌های فردی استفاده نشود. این معنا تا این اندازه، مبهم است. از بررسی گفته‌های نویسنده دانسته می‌شود که تسلیم در برابر «اختیار» است و اگر کسی بخواهد شرط تحقق موضوع حلقه وحدت را رعایت کند از خود نباید اختیاری داشته باشد. دو دلیل بر این مطلب بیان می‌شود:

دلیل اول: نویسنده، فرا درمانی را از مسائل آسمانی می‌شمارد و می‌گوید: در مسائل آسمانی فقط باید تسلیم بود.[۲] اما در برابر، در مسائل زمینی تلاش را عامل تعیین کننده به شمار می‌آورد.[۳] این برابری به خوبی نشان می‌دهد که در تسلیم، اختیار در کار نیست؛ چون اختیار، نوعی تلاش است.

در مسائل آسمانی (معنوی) تسلیم و در مسائل زمینی (دنیوی) تلاش، عوامل تعیین کننده هستند و مسائل زمینی، خود نیز تابع جبر و اختیار است…[۴]

دلیل دوم: وی تسلیم را در برابر «توان‌های فردی» قرار می‌دهد[۵] یعنی فرد تسلیم شده از توان فردی خود استفاده نمی‌کند. بنابراین، فرد تسلیم شده در موردی که تسلیم است نباید دارای اختیار باشد.

نویسنده در جای دیگر به دو دلیل، لازم می‌داند که فرا درمانگر از کلیه توان‌های فردی، خلع سلاح شود. دلیل دوم او چنین است:

تسلیم شدن و خود را سپردن و دست برداشتن از تلاش و تقلا در موارد معنوی و اسمانی، در حلقه‌های رحمانیت.[۶]

به طور خلاصه: از یک سو، تسلیم، به معنای عدم استفاده از توان‌های فردی است و از سوی دیگر، توان‌های فردی همراه با اختیار است. نتیجه این می‌شود که: تسلیم به معنای عدم اختیار خواهد بود.

نقد اول) تناقض سلب اختیار با اختیار کامل
از توضیح بالا معلوم شد که در فرا درمانی، فرد (فرادرمانگیر و فرا درمانگر) باید تسلیم باشد. از این مطلب نتیجه می‌گیریم که عرفان کیهانی در مسیر سلب اختیار از انسان حرکت می‌کند چون مهم‌ترین بخش این مکتب، فرا درمانی است و در فرا درمانی، انسان تا از اختیار خود صرف نظر نکند درمان نمی‌شود. حال به مطلب دیگری که نویسنده می‌گوید توجه می‌کنیم. وی یکی از محورهای اصلی عرفان کیهانی (حلقه) را «توجه کامل به اختیار انسان» می‌شمارد:

«توجه کامل به اختیار انسان که تعیین کننده کمال و کیفیت حرکت اوست.»[۷]

اگر فرادرمانگر و فرادرمانگیر هر دو باید تسلیم باشند و تسلیم نیز با اختیار، سازگار نیست پس چگونه می‌توان یکی از محورهای اصلی عرفان کیهانی را توجه کامل به اختیار انسان دانست؟ این تناقضی است اشکار!

نقد دوم) تفاوت این تسلیم با تسلیم در عرفان اسلامی
در مطالب گذشته درباره شعور کیهانی گفته شد که شعور کیهانی، مبنای عقلی ندارد و بنیانگذار شعور کیهانی برای اثبات آن، برهانی نیاورده و تنها پشتوانه وی، شهودی است که طبق گفته خود وی برایش رخ داده است؛ بنابراین اگر پذیرش شعور کیهانی با چالش مواجه است، تسلیم در برابر شعور کیهانی نیز با چالش مواجه خوهد بود؛ زیرا در این صورت، چنین تسلیمی، پایه‌ای استوار ندارد. با توجه به متون دینی، تسلیم، مرتبه‌ای از مراتب سلوک معنوی است که انسان با دارا شدن آن، در برابر دستورات خدا هیچ تنگنایی در درون خود احساسی نمی‌کند و از خود، خواسته‌ای ندارد و عرض می‌کند: «حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی»؛[۸] در سوره مبارکه نساء آمده:

فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا:[۹]

به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و پس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملاً تسلیم باشند.

مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا و مقام رضا بالاتر از مقام توکل است. در مقام توکل، شخص برای کاری که نمی‌تواند انجام دهد وکیل می‌گیرد تا به سود او کارهایش را انجام دهد و البته هیچ کسی بهتر از خدا کار را نمی‌داند و نمی‌تواند انجام دهد؛[۱۰] بنابراین در مقام توکل، انسان خواسته خود را اصل قرار می‌دهد و از خدا می‌خواهد بر اساسی خواسته او کار کند ولی در مقام رضا خواسته خدا اصل و خواسته عبد سالک، فرع است و بنده می‌گوید: «پسندم آنچه را جانان پسندد[۱۱]» ولی در مقام تسلیم در برابر خدا هیچ خواسته‌ای از خود ندارد.

بنابراین در عرفان اسلامی، تسلیم مورد نظر اولاً: در برابر خدایا در برابر کسی است که خدا به اطاعت از او و تسلیم در برابر او سفارش کند؛ مانند پیامبرگرامی اسلام (صلى الله علیه و آله ی و سلم) و ثانیاً: تسلیم، در برابر دستور الهی و حکمی است که او می‌کند و ثالثاً: این مقام از مقاماتی چون توکل و رضا بالاتر است و چیزی نیست که کسی از راه برسد و بدون اعتقاد به خدا و پیامبر و قران دارایان بشود؛ یعنی عملاً تسلیمی که مقصود عرفان اسلامی است بدون این پیش زمینه‌ها تحقق نمی‌پذیرد؛ بنابراین تسلیم مورد نظر نویسنده، راهی متفاوت با راه عرفان اسلامی است و در واقع، تسلیمی خارج از حوزه دین و دین داری است. در منازل السائرین آمده:

و هو من أعلى درجات سبیل العامّه.[۱۲]

تسلیم از بالاترین درجات روش عمومی است.

با این بیان نتیجه می‌گیریم که عرفان کیهانی، عرفانی برون دینی است و در آن، تلاش و کوشش می‌شود از راه برخی مشابهت‌های ظاهری مانند تعبیرات مشابه، خود را به آموزه‌های دینی و عرفان اسلامی نزدیک سازد.

* نقد سوم) ناسازگاری تسلیم با بی ایمانی

تسلیم، باید متعلَّق داشته باشد و آن گونه که در سخنان بنیانگذار عرفان کیهانی مشاهده می‌شود متعلق تسلیم، شعور کیهانی است یعنی انسان باید تسلیم شعور کیهانی باشد تا شعور کیهانی بدون دخالت و مزاحمت کسی، فرایند درمان را انجام دهد. از سوی دیگر یکی از ویژگی‌های شعور کیهانی این است که تنها واسطه بین خدا و خلق است. از سوی سوم به نظر بنیانگذار عرفان کیهانی، فقط کسی از فرا درمانی استفاده می‌کند که تسلیم شعور کیهانی باشد؛ بنابراین فقط کسی باید از فرا درمانی بهره ببرد که به خدا و وساطت شعور کیهانی بین خدا و خلق او اعتقاد داشته باشد[۱۳] در حالی که می‌بینیم بنیانگذار عرفان کیهانی چنین اعتقادی را لازم نمی‌شمارد؛[۱۴] بنابراین چگونه می‌توان تسلیم چیزی بود که واسطه بین خدا و خلق است و با این حال به خدا، اعتقادی نداشت! به عبارت دیگر: از طرفی بنیانگذار عرفان کیهانی، شعور کیهانی را به گونه‌ای بیان کرده که باور آن باید با باور به خدا همراه باشد و از طرف دیگر در فرا درمانی که اتصال به شعور کیهانی است باور به خدا را لازم نمی‌داند!

این اصل هم با سایر آموزه‌های عرفان کیهانی مانند اختیار و عدم نیاز به اعتقاد به خدا، ناسازگار است؛ و هم با عرفان اسلامی؛ زیرا معنای تسلیم در این دو، فاصله زیادی با یکدیگر دارد.

اصل ۳۵) صراط مستقیم

هر انسانی صرف نظر از نژاد، دین و ملت، تحول خواه و کمال پذیر بوده، می‌تواند در صراط مستقیم قرار بگیرد.[۱]

«صراط مستقیم» از تعبیرهای ویژه در قرآن کریم است و از آنجا که مسلمانان، این تعبیر را روزانه، بارها در نماز به کار می‌برند معنایی که از آن به ذهن می‌رسد همان راه راست و درستی است که خدای متعال در موارد متعدد در قرآن کریم از آن نام برده و حقیقت آن را توضیح داده و بازگو نموده است. قرآن در بیست و شش مورد، «صراط» را به صورت‌های مختلف با صفت «مستقیم» همراه می‌کند[۲] و در موارد متعدد به بیان حقیقت این صراط پرداخته می‌گوید:

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿۶﴾صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿۷﴾ ؛[۳]

صراط مستقیم راه کسانی است که خدا به آنان نعمت داده نه آنان که بر ایشان غضب نموده و نه راه گمراهان،

وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ ؛[۴]

او را پرستش کنید که راه راست همین است،

وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا؛[۵]

کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان؛ و انها رفیق‌های خوبی هستند.

از این آیات نتیجه می‌گیریم که: کسی در صراط مستقیم است که مسیر عبودیت را طی کند. برای پیمودن راه عبودیت ابتدا باید خدا را بشناسد، سپس برنامه‌هایی را که او قرار داده بشناسد و پس از آن این برنامه‌ها را در زندگی خود رعایت نماید.

* نقد اول) ابهام صراط مستقیم

نویسنده، نه در اینجا و نه در جای دیگر (از دو کتاب خود) منظورش را از صراط مستقیم توضیح نداده است. این عبارت چند گونه معنا می‌شود و هر معنا با نوعی کژی همراه است. به نظر می‌رسد برای روشن شدن معنای این عبارت؛ بتوان از عبارت مشابه آن در جای دیگر کمک گرفت که می‌گوید:

«عرفان کیهانی (حلقه) نوعی سیر و سلوک عرفانی است که مباحث عرفانی را مورد بررسی نظری و عملی قرار می‌دهد؛ و از آن جا که انسان شمول است، همه انسانها صرف نظر از نژاد، ملیت، دین، مذهب و عقاید شخصی، می‌توانند جنبه نظری آن را پذیرفته و جنبه عملی آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند.»[۶]

نویسنده در دو عبارت، مطلبی مشترک آورده و آن این که نوعی باور و سلوک انسان شمول را معرفی می‌کند که هر کسی صرف نظر از ابعاد خاص شخصی می‌تواند از آن بهره بگیرد. در عبارت قبلی، آن را «عرفان کیهانی» شمرده و در عبارت اصلی سی و پنجمان را «صراط مستقیم» می‌داند. جمع این دو بیان این است که نویسنده، عرفان کیهانی را که انسان شمول است، صراط مستقیم می‌داند!

سخنی که به اختصار می‌توان گفت این که: اولاً: صراط مستقیم تنها یکی است و اندیشه صراط‌های مستقیم با آموزه‌های قرآن کریم، سازگاری ندارد. ثانیاً: مسیری، صراط مستقیم است که در مبادی، متابع و اهداف، قویم بوده و دچار انحراف نباشد؛ بنابراین اگر مکتبی، از مبادی و منابع مکاتب و رویکردهایی مشکوک (غیر یقینی) و انحرافی نظیر ایده آلیسم، مکاتب هندی و چینی، بهره ببرد و هدفش انسان محورانه باشد نمی‌تواند صراط مستقیم باشد.

* نقد دوم) کدام امکان؟

منظور نویسنده از این که می‌گوید: «هر انسانی می‌تواند در صراط مستقیم قرار بگیرد» یا امکان عقلی است و یا امکان عادی، اگر منظور قابلیت و امکان عقلی باشد یعنی از نظر عقل، امکان دارد هر انسانی، در صراط مستقیم قرار بگیرد این معنا درست خواهد بود اما گفتن چنین مطلبی بیهوده است؛ زیرا عقل، بسیاری از چیزها را برای انسان ممکن می‌داند؛ مثلاً عقل، ممکن می‌داند که هر انسانی، پیامبر یا امام بشود اما از نظر عادی و با توجه به شرایط هر انسان، ممکن نیست هر انسانی، پیامبر یا امام بشود. مثال دیگر این که از نظر عقل، امکان دارد که یک انسان ۹۰ ساله فارسی زبان، زبان انگلیسی یاد بگیرد اما از نظر شرایط عادی این انسان، چنین چیزی برای او امکان ندارد؛ بنابراین باید به امکان عادی برای انسانها توجه شود.

و اگر منظور امکان عادی باشد درست نخواهد بود؛ زیرا ممکن است برخی انسانها به حدی از گمراهی برسند که قابلیت خود را برای قرار گرفتن در صراط مستقیم از دست بدهند. یکی از این نمونه‌ها قوم نوح است. حضرت نوح علیه السلام بعد از ۹۵۰ سال دعوت قوم خود، به خدای متعال عرض کرد:

وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا ﴿۲۶﴾ إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا ﴿۲۷﴾؛[۷]

پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار؛ چرا که اگر آنها را باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می‌کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی‌آورند.

قوم نوح بر اثر رفتارهای نادرست و مخالفت مداوم با حضرت نوح علیه السلام، قابلیت عادی برای هدایت پذیری را از دست دادند و به همین جهت دچار عذاب الهی شدند. حضرت نوح در سخن خود به فقدان قابلیت آنان اشاره نموده است؛ بنابراین درست نیست که گفته شود: هر انسانی صرف نظر از دین و اعتقادات می‌تواند در صراط مستقیم قرار گیرد. این معنا با حقیقت صراط مستقیم سازگار نیست.

پی نوشت:
ی نوشت:

[۱] ر.ک به: عرفان کیهانی، ص ۱۰۰.

[۲] همان، اصل ۱۷، ص ۷۸.

[۳] همان.

[۴] همان.

[۵] همان، اصل ۳۳، ص ۱۰۰

[۶] انسان از منظری دیگر، ص ۳۰.

[۷] همان، ص ۲۵ و ۲۶٫

[۸] ر.ک به: عبدالرزاق القاسانی، منازل السائرین، ص: ۶۸ و محمّد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴، ج ۱۷، ص،۵۰۷ . عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، قم، مرکز نشر اسرا، ص ۳۸۴.

[۹] نساء: ۶۵.

[۱۰] ر.ک به جوادی آملی، مراحل اخلاقی در قرآن ، ۳۸۳٫

[۱۱] ر.ک به: همان.

[۱۲] عبدالرزاق القاسانی، منازل السازین، ص: ۶۸.

[۱۳] همیشه نقطه میانی بر اساس دو طرف، سنجیده می‌شود و تا دو طرف، مشخص نباشد نقطه میانی معنا ندارد، از این رو اگر کسی بخواهد به شعور کیهانی به عنوان واسطه بنگرد باید به خدا اعتقاد داشته باشد.

[۱۴] عرفان کیهانی، اصل ۳۴ ص ۱۰۲. متن این اصل را در ذیل نقد چهارم بر اصل ۳۰ آوردیم.

صراط مستقیم
[۱] آل عمران، ۱۹.

[۲] محمدحسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳ ، ص:۱۲۰٫

[۳] آل عمران: ۸۵.

[۴] محمدحسین الطباطبائی، همان، ج ۳. ص: ۲۷۸.

[۵] آل عمران: ۶۷٫

[۶] آل عمران، ۱۹.

[۷] مانده: ۳.

[۸] ر.ک به: مایکل پترسون و…، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص ۴۰۹ و علی ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، قم، نشر هاجر، ۱۳۸۶، ص ۱۹۰.

[۹] عرفان کیهانی، اصل ۴، ص ۵۸.

[۱۰] انسان از منظری دیگر، ص ۲۳۲.

توسط سردبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.