استاد جواد سقای سعیدی: (نویسنده کتاب دموکراسی عقیم)
مگر نمی گفتید اسلام کامل ترین دین است و در صورت تشکیل حکومت اسلامی به پیشرفت و توسعه خواهیم رسید؟ پس چه شده است که امروزه مردم برای خرید محصولات کشور هایی مثل ترکیه و مالزی و کره جنوبی که قبل از انقلاب برای رفع فقر و فلاکت از ایران گدایی می کردند، صف میکشند؟ مگر ادعا نمی کردید که بعد از پیروزی انقلاب دیگرخانواده فقیر و مستضعفی نخواهد ماند و همه به رفاه خواهند رسید. عدالت اسلامی همین بود؟ قانون ظالمانه خدمات کشوری، مهدی هاشمی، شهرام جزایری، بابک زنجانی، خاوری، بقایی یا نماینده هایی که از امثال رحیمی گرفتند و خوردند و به ریش مردم خندیدند؟ مگر نمی گفتید فاصله طبقاتی از بین خواهد رفت؟ کوی ولی عصر و چهل متری تبریز یا شهرک غرب و جوادیه تهران را آمریکایی ها ساخته اند؟ بالا شهر و پایین شهر رو انگلیسی ها درست کرده اند یا جمهوری اسلامی؟ تفاوت فاحش دریافت حقوق معلم و استاد دانشگاه یا اختلاف دستمزد کارگر و کارفرما را اسرائیلی ها ایجاد کردند یا قانونگذاران و دولت های اصلاح طلب و اصول گرا؟ مگر نمی گفتید بعد از انقلاب و بیرون راندن اجنبی ها از کشور هیچ کس مشکل کار و مسکن نخواهد داشت. صد وده هزار دکتر بیکار، یک میلیون و پانصد هزار فوق لیسانس و مهندس بیکار، هزاران کارگر بیکار شده از کارخانه های ورشکسته، صدها هزار جوانی که سن ازدواجشان گذشته و… انقلاب انقلاب که می گفتید همین بود؟ اینها و سوالهایی از این دست، پرسش هایی هستند که در این ده سال اخیر در دبیرستان ها، دانشگاه ها و تقریباً هرجایی که چند جوان کنار هم جمع می شوند و با نسل پیش از خود گپ می زنند و چت می کنند یا با هم لایک می شوند به شکل های مختلف می توان شنید. جوانان امروز حق دارند بدانند کجای کارِ انقلاب اشتباه بود و امروز آنها پس از ٣٧ سال، چه انتخابهایی پیش رو دارند و باید چه راهی برایآینده خود برگزینند. جوانان حق دارند بپرسند این همه دسته و گروه و حزب، که هر روز مثل ریگ بیابان بر سر مردم می ریزند، حرف حسابشان با مردم چیست؟ تا به امروز نزدیک به نوزده گروه اصول گرا و شانزده هفده گروه اصلاح طلب اعلام موجودیت کرده اند. هر روز حزبی تازه، دسته ای تازه و گروهی نو قد علم می کنند بدون آنکه دردی از مردم التیام یابد یا آرزویی بر جا مانده برآورده شود. صد سال پیش جوانان آذربایجان دست به یاری مردی گشودند که برای حاکمیت خواست و باورهایمردم بیرق مردانگی برافراشت تا سایه بانی بر سقف فرو ریخته خانه ملت باشد. اما دیری نپایید که زخم بر جا مانده از خیانت یاران بر پای مشروطه، توان از گام ها سترد و از ستارخان ها چیزی جز تمثال سنگیِ مردی نشسته بر اسب، در میادین خیابان های شهر، اثری بر جا نماند. او آمده بود تا فریاد بر گلو مانده ملتی باشد که هزار و چهار صد سال، حاکمیت باورهایشان را به انتظار نشسته بودند. او آمده بود تا به سلطان، وزیر، صدراعظم و همه ملت بیاموزد که امروز نوبت مردم است. باید قانونها را نه از عصاره تحقیر فرنگ برگشتگانی که باورهای مردم را راز عقب ماندگی و ایمانشان را پژواک خرافه پرستی می دانند، بلکه از اکسیر عشق و ارادت مردم به خوبی ها و پاکی ها، که صدها سال در گنجینه دلشان با خود حمل کرده اند، بیرون کشید و نوشت. در همان سال های سخت، زمانی که کنسول روس برای نجات ستارخان از محاصره به او پیشنهاد کرد که پرچم روس را بر بام خانه اش برافرازد تا از گزند سپاه پایتخت در امان بماند. ستارخان با باز پس فرستادن پرچم به من می خواهم هفت ملت به زیر بیرق »: کنسول پیام داد که امیرالمومنین(ع) در آیند چگونه می توانم خود به زیر بیرق روس بی شک در آن زمان او در انتظار مولود نظام جدیدی بود که، پس «؟ بروم از رهایی از قرن ها استبداد اربابان زر و زور و نادیده انگاشتن باورهای پاک مردم، تمامی قوانینش بر اصل توحید استوار گردد و همانند عصر پیامبر(ص) با اتکا بر قدرت برآمده از یگانه پرستی، تن شقه شقه شده میهنیکپارچه شود و شوکت و عزت به ایران بازگردد، او در آن زمان خود را پرچم دار حاکمیت قوانینی می دانست که با تکیه بر اصول دین و شریعت نظم نوینی در کشور به پا کند که بتواند با عزمی راسخ تمامی نیروها، امکانات و قابلیت ها را در جهتی واحد به حرکت در آورد و ایران را به درجه ای از قدرت برساند که از تمامی ملت ها پیشی گیرد و بر عالم سروری کند. در آن عصرِ مه گرفته در تبریز، تاریخ گواه است که این قهرمان بزرگ نه از سپاه پایتخت، نه از سپاه روس بلکه از قشون شرک و نفاق، شکست خورد. او از منور الفکرهایی شکست خورد که با اقتدا به تکثر گرایی های افراطی، سعادت ملت را در جدایی علم از دین و جدایی علم از عمل و جدایی سیاست از باورهای پاک مردم می دیدند. تا اینکه مشروطه در مردابِ تجدد محروم مانده از سنت و باورهای پاک مردم فرو غلتید و بت های جدیدی با عناوین نظام مستقل اداری، نظام مستقل آموزشی، نظام مستقل اقتصادی، نظام مستقل سیاسی و … را با خود به ارمغان آورد. سالها گذشت. مردم به دور مردی از صلاله پاک پیامبر حلقه زدند. او نیز همچون ستارخان می خواست هفت ملت به زیر بیرق امیر المومنین در آیند. جوانان پاک باخته ایران او را امام نامیدند. تا اینکه پس از ماه ها قیام و شهادت، نظام جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر ایمان به؛ خدای یگانه، وحی الهی، معاد، عدل خدا و امامت و رهبری مستمر(اصل دوم قانون اساسی) به بار نشست. ١٢ فروردین ١٣۵٨ روز غبارروبی از مرقد ستارخانها و باقرخانها و تمامی سلحشورمردانی بود که برای حاکمیت باورهای مردم در نظام قانونگذاری کشور، خونِ دل ها خورده بودند. قرار بود با حاکمیت اصل توحید در نظام قانونگذاری کشور، دانشگاه، صنعت، اقتصاد و تجارت قبله واحدی اختیار کنند و به مجموعه ای واحد با سرنوشت مشترک تبدیل شوند. آن وقت؛ دهقانان، هفتاد سال به انتظار مهندسان کشاورزی نمی نشستند. هنرِ هنرمندان این کشور در نمایشگاه های مملو از سکوت، دفن نمی شدندو مدیران ایران خودرو برای طراحی یک مدل جدید، پس از گذشت شصت سال از ورود صنعت خودرو به کشور، دست به دامنِ طراحان آلمانی و چینی نمی شدند. اگر قانونگذاران از همان ابتدای تاسیس دانشکدههای مکانیک، کامپیوتر، هنر، متالوژی، شیمی و… به وحدتی که باید بین دانشگاه و صنایع برقرار شود، میاندیشیدند. دیگر آن زمان هنر برای هنر قربانی نمی شد. ذوق و مهارت ریختهگران و صنعتگرانِ چیره دست ایرانی در تولید هاون و آئینه شمعدان عروسی به حبس در نمیآمد. بلکه عشق به پرستش خدای واحد، هنر اصیل ایرانی را به ذهن سرشار جوانان و مهارت دستانِ پینه بسته استادکارانِ خوش ذوق، گره میزد تا خودروی ایرانی در مصاف رقابت با محصولات خارجی، گوی سبقت را از رقیبان برباید و با حضور در شهرها و روستاهای جهان، این پیام را فریاد زند، که هرکس خدای یگانه را بپرستد و همه نیروها و امکانات خود را درجهتی واحد و همسو به کار بندد، در تمامی عرصهها، از همه پیشی خواهد گرفت و زمینیان را هر روز به رویت جلوه های زیبایی از ابداعات و صنع خویش، مسرور خواهد ساخت.
در آن زمان می شد به راحتی صفوف به هم پیوسته نماز جماعت هنرمند و مهندس و صنعتگر را، در عبادتگاهی به وسعت تمامی ایران اسلامی، که در لوای پرستش خدای واحد به هدف واحدی می اندیشند، به عینه دید و سکوت عبادتهای به بند آمده در مساجد را شکست و عرصههای کار و تلاش و نوآوری را، به امتداد سجده و رکوع و تکبیرهای هماهنگ مردم پیوند زد. تا شهادت یگانه پرستیِ مؤمنان، علم و فن و هنر را به هم بیامیزد و نهالِ عمل و نوآوری را بارور سازد. آن وقت دیگر، هیچ فارغ التحصیلی بیکار نمی ماند. خیل بی شمار پایان نامه ها و گزارشِ تحقیق ها بر روی هم تلمبار نمی شد. در دانشکده های هنر بر روی تابلوهای زیبایی که از این نمایشگاه به آن نمایشگاه حمل میشوند، گرد و غبار بی توجهی نمینشست و دستاورد بی نتیجه سمینارها و کنفرانسهای علمی در بین هیاهوی کف زدنهای ممتد حاضران، گم نمیشد و هیچ استاد دانشگاهی جرأت نمیکرد، سی سال جزوههای تکراری خود را در صندوقچه ذهن دانشجویانش به امانت بگذارد.
قرار بود با حاکمیت اصل عدل در نظام قانونگذاری کشور، بیماری افراط و تفریط درمان شود و با استقرار نظام اقتصادی مبتنی بر خیر و عدالت، ایران ازکابوس سوسیالیزم و سرمایه داری رهایی یابد. آن وقت؛ مردم به دارا و ندار تبدیل نمی شدند. کارخانه داران برای کسب سود بیشتر و آسوده تر، کارخانه ها را به حراج نمی گذاشتند تا با سپردن سرمایه های خود به بانکها، کارگران از کار بیکار شوند. لازم نبود برای توسعه سرمایه گذاری بخش خصوصی با ترفندهای ظالمانه ثروت مردم به طیف خاصی از جامعه انتقال یابد و بر فاصله ها تا این حد بیافزاید، که جوانی تازه به دوران رسیده از ثروت باد آورده پدرش، با بنز چند صد میلیونی جرأت کند گل های دخترک یتیم دستفروشی را در خیابانهای بالای شهر له کند و قوت روزِ آن بینوا را به یغما ببرد.
برنامه ریزی و قانونگذاری های مبتنی بر اصل عدل، می توانست در جهت رشد و توسعه متعادل و پایدارِ فرهنگ، سیاست، صنعت حرکت کند و جامعه را از زلال جاری اقتصاد پویا، مولد و پیشرو سیراب سازد.آن وقت دیگر نیازی نبود مردم رد ثروت های به تاراج رفته کشور را از سواحل آنتالیا و دوبی یا بانک های مالزی و اوتاوا بگیرند و بر بت های برآمده از مصرف گرایی های بی حد و حصر سرخم کنند و اسراف و تجمل را سر حد نهایی مترقی و پیشرو بودن، به حساب آورند. قرار بود با حاکمیت اصل معاد در نظام قانونگذاری کشور همه در برابر قانون یکسان باشند و اعمالشان با یک ترازو وزن شود. آن وقت؛ از گرداب تساهل و تسامح مصلحت مأبانه مجریان قانون، دمل های چرکین رانت و اختلاس آقازاده ها بیرون نمی زد و نیازی نبود تا جوانان، عیار انقلاب را با عملکرد سخیف آنان وزن کنند و به راهی که پدرانشان با انقلاب اسلامی آغاز کرده بودند، خرده گیرند. حاکمیت اصل معاد در نظام قانونگذاری کشور، تجسم عینی عدالت علی(ع) در رستاخیزِ کشورداری بود تا دست عقیل هایی که به حق الناس تعدی می کنند، نقره داغ شود و کسی جرأت نکند برای فرزندان و نزدیکان خود به خاطر تکلیفی که در شکل گیری انقلاب یا دفاع مقدس به جا آورده است، امتیاز و منزلتی بیش از دیگران قائل شود. این انقلاب ما بود. اما تا به امروز بر اساس اصل دوم قانون اساسی، که در حقیقت اصل حاکمیت باورهای مردم در نظام قانونگذاری و برنامه ریزی کلان کشور است حتی یک لایحه و مصوبه به تصویب نرسیده است. به جای آندر طول ٣٧ سال انقلاب، جریانهایی با القابِ عاریتی چپ و راست، اصلاح طلب و اصول گرا، عرصه سیاسی کشور را به جولانگاهی برای تنشهای بیهوده و بیثمر تبدیل کرده اند. بدون آنکه از این همه هیاهو، نتیجهای عاید مردم شود یا گام موثری در حاکمیت اعتقادات و باورهای آنان برداشته شود، فرصتهای بزرگی از دست رفت. اصول گرایان مدعی حاکمیت دین و دینداری، نقشی در تدوین و طراحی قوانین مبتنی بر اصول دین و شریعت (اصل دوم قانون اساسی) در کشور نداشته اند و اصلاح طلبان مدعی مردم سالاری و حاکمیت مردم، به تکراری ترین شعارها و آرمان های همیشگی مردم، که هر صبح و ظهر و شام از خانه ها، مساجد و مأذنه ها به گوش می رسد، اعتنایی نکرده اند. این دو جریان به اصطلاح سیاسی نقشی جز به راه انداختن جنگ زرگری در کشور برای سرگرم کردن مردم به منظور تصاحب کرسی های مجلس و میزهای ریاست بر عهده نداشته اند.
امروز برای تحقق آرزوهای بر زمین مانده این ملت، شما جوانان رسالتی بزرگ بردوش دارید. خطا و اشتباه ما را تکرار نکنید. پرچم سلحشور بزرگ آذربایجان، ستارخان را بر بالای سر گیرید و به قصد حمایت از نهضت حاکمیت خواست ها و باورهای مردم در نظام قانونگذاری کشور، پنج انگشت خود را به آب و خاک میهن آغشته کنید تا نقشِ
دستهایتان در معابر و دیوارهای شهر، ستاره راهنمای قانونگذاران باشد تا مگر همچون گذشته به بی راهه نروند و بدانند که باید وکیل شما باشند نه ولی و صاحب اختیار شما.
سایت استاد سقای سعیدی : www.saghaysaidi.ir
سیاسی ۹۴/۱۲/۱
کدخبر ۱۱۰۶۱۹
خبرنگار ۱۲۶
انتهای پیام /
http://iralkhabar.ir/?p=2323