آیرال خبر :جمع آوری رحیم کاری نو

عصمت پیامبر وامامان معصوم علیهم السلام
آیا پیامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) ممكن است دچار خطا یا اشتباه شوند؟ در نهج البلاغه نامه71 امام علی(ع) می فرمایند كه من دچار اشتباه شدم.

براي رسيدن به پاسخ توجه به نكاتي ضروري مي باشد:

1- عصمت انبیا و ائمه اطهار علیهم السلام دارای دلیل و برهان عقلی است كه طبق آن برهان هر پیامبری ( اعم از رسول و غیر رسول ) و هر وصی پیامبری باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه و سهو و نسیان باشد.

مبنای این مساله اعتمادی است كه باید وجود داشته باشد تا مردم بر اساس آن اعتماد بتوانند هدایت الهی را از آنان دریافت كنند. اگر خللی در اعتماد به واسطه گناه یا خطا یا اشتباه یا سهو و نسیان، وارد شود، مردم از آنان تبعیت نمی كنند. اگر هم تبعیت كنند، با شك و تردید خواهد بود. بنابراین در عمل به راهنمائی ها و هدایت های آن ها دچار سستی می شوند، و این به معنی از بین رفتن هدف برانگیخته شدن انبیا و تعیین ائمه علیهم السلام می باشد. در باره مصونیت وعصمت پیامبر وائمه ع از هر گونه خطا و اشتباه وتفصیل دلایل مربوطه به منبع ذیل مراجعه شود

2- هر عبارتی كه ظاهر آن موهم این باشد كه گناه یا خطا یا اشتباهی متوجه یكی از انبیا و اوصیا گردیده است، توان مقابله با آن دلیل عقلی كه در نكته اول بیان شد ندارد و باید به معنای صحیحی تاویل شود.

بنابر آن دلیل عقلی یقین پیدا می كنیم كه پیامبران و اوصیای آن ها معصوم می باشند. پس هر آیه یا روایتی كه معنای ظاهرش خلاف این مطلب را برساند ، در مقابل دلیل عقلی و یقینی تاب مقاومت ندارد و باید به معنای غیر ظاهری خود تاویل و تفسیر شود.

آیا حضرت آدم(ع) دچار گناه و لغزش شد؟ مگر انبیا از خطا و گناه منزه نیستند؟

پاسخ اجمالی

در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت؛ اولا: انبیا و اوصیاى الاهى از مقامات شامخه‏ى روحانى و تکوینى در جهان هستى برخوردارند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الاهى تخمیر شده و در عالم غیب کسب حقایق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولایت حق تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند. این مقام و منزلت انبیا و اوصیا در عالم وجود، سبب عصمت مطلقه و مانع صدور گناه آنان مى‏شود، هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نگردیده است.

ثانیا: بر اساس نظر شیعه که قول حق است، صدور گناه مطلقاً از پیامبران(‏ع) جایز نیست به دلایل متعدد. از جمله این‌که ارتکاب گناه و خطا در مورد پیامبران(ع) باعث نقض غرض مى‏شود؛ زیرا با صدور گناه از ایشان، مردم دیگر اطمینانى به آنها پیدا نکرده و از آنها تبعیّت نمى‏کنند و نقض غرض هم بر پروردگار حکیم قبیح است.

ثالثا: منشأ عصمت انبیا(و امامان)، همان علم و شهود تام نسبت به طاعت و گناه و حلال و حرام و زشت و زیبا و پاک و ناپاک مى‏باشد(عقل نظرى) که آنان را از گناه باز مى‏دارد(عقل عملى).
سؤال:
چرا شیعیان دوازده‌ امامی را شيعه جعفری می‌گویند، آیا حضرت جعفر صادق(ع) که امام ششم شیعیان است، چه خصوصیّتی داشت که شیعیان دوازده‌ امامی، به ‌عنوان پیروی از او، به جعفری نامیده شدند؟
پاسخ:
پیش از اینکه به این سؤال پاسخ داده شود باید به این نکته توجّه کرد که همه‌ی امامان ما همچون امام صادق(ع) آمادگی داشتند تا معارف قرآن و اسلام را بیان نمایند ولی با توجّه به سلطه‌ی بنی‌امیّه و وجود اختناق تا پیش از امام باقر(ع) امامان ما فرصتی برای این منظور پیدا نکردند، تاریخ زندگی آن عزیزان بهترین گواه بر این مطلب است.
دوران کوتاه حکومت امیرالمومنین(ع) صرف مبارزه‌ی با دشمنان داخلی شد و امام مجتبی(ع) برای حفظ اصل دین مجبور به قبول صلح شدند و امام حسین(ع) که آنگونه به شهادت رسیدند و امام سجاد(ع) نیز در دوران اختناق شدید بنی‌امیّه کاملاً تحت فشار بودند و این برنامه تا اواخر عمر امام باقر(ع) طول کشید، در آن سال‌ها حکومت بنی‌امیّه رو به ضعف رفت و دیگر مانند گذشته نمی‌توانستند فشار بیاورند.
امام پنجم(ع) از این فرصت استفاده کرده شروع کردند به بیان معارف، دیری نپائید که حضرتش همانند پدرانش به شهادت رسید و در زمان امام صادق(ع) فرصت آماده‌تر شد و امام توانستند آن دانشگاه عظیم را تأسیس نموده و چهار هزار شاگرد از اطراف و اکناف کشور اسلامی گرد حضرت جمع شدند و بدین ترتیب معارف مکتب امامت در زمان آن حضرت تبیین شد و سرانجام پیروان مکتب اهل‌بیت(ع) موجودیّت علمی و فرهنگی خود را یافتند و از اقیانوس علوم آل محمّد(ص) توسط امام صادق(ع) سیراب شدند و جعفری مذهب شدند.
همان‌گونه که در سؤال ذکر کردید؛ شیعیان را به خاطر نام مبارک امام صادق(ع) که جعفر بود، جعفری می‌گویند، ولی علّت اختصاص این نام برای شیعیان، از نظر انقلاب فرهنگی و سیاسی نیاز به شرح دارد که با شرح زیر، پاسخ آن را دریافت خواهید کرد:
امام چگونه دین را از تحريف حفظ مي كند
پرسش :اگر وظيفه ي امام حفظ شريعت از تحريف و نقصان است، الان امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف سوال: چگونه دين را از تحريف حفظ مي كند مگر فقها اشتباه نمي كنند؟
پاسخ :در كتاب هاي كلامي، حافظ شريعت بودن امام، به دو گونه تقرير شده است:
بيان اول: مراد حفظ شريعت و احكام وارده در قرآن و سنّت است تا براي انسان هاي بعد از عصر شريعت تا روز قيامت باقي بماند. ظاهر از اصطلاح حفظ، همين معنا مي باشد.
بيان دوم: مراد از حفظ شريعت، تبيين و تفسير است. پيش فرض اين تقرير و تبيين اين است كه، تمامي احكام شريعت، براي مسلمانان بيان نشده است. بلكه مقدار لازم در زمان حيات نبي، توسط خود حضرت به تدريج بيان شده، امّا باقي مانده ي آن احكام پس از عصر نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط امام براي مردم تبيين خواهد شد.[1]
با اين مقدمه به پاسخ از سؤال مي پردازيم: سؤال از دو بخش تشكيل شده است كه در بخش اول چگونگي صيانت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ مورد پرسش واقع شده و در بخش دوم حفظ دين با وجود اختلاف انظار فقيهان، چگونه صورت مي گيرد؟
وظايفي كه بر عهده ي نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار داشته، بايد توسط امام پي گيري شود كه بخشي از آن وظايف از اين قرار مي باشد:
1. تفسير كتاب الله و تشريع مقاصد و اهداف و كشف اسرار و رموز آن.
2. بيان احكام.
3. پاسخ به سؤالات و شبهات.
4. حفظ دين از تحريف و …
در ميان وظايف محوّله به امام، صيانت دين از دستبرد و تحريف هم قرار دارد، نقطه ي محوري بحث اين است كه اين صيانت در زمان غيبت آخرين حجت الهي چگونه صورت مي گيرد؟ (بخش اول سؤال) پاسخ اجمالي به هر دو بخش سؤال اين است كه اين وظيفه ي مهم، به دو صورت انجام مي گيرد:
1. ولايت باطني از پس پرده ي غيبت (ولايت تكويني)
2. اعمال ولايت و صيانت از دين توسط نائبان كه اين نوّاب دو دسته مي باشند. الف ـ نواب خاصه؛ ب ـ نواب عام.
توضيح مطلب: ولايت حضرت حجّت ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در زمان غيبت، همانند نفع رساني خورشيدي است كه در پشت ابر قرار دارد. اين حقيقت هم در روايات متعددي بيان شده است. جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از بهره مندي شيعيان از قائم در زمان غيبت سؤال كرد كه حضرت فرمود: آري سوگند به خداوندي كه مرا به پيامبري برانگيخت، مردمان از او بهره مند مي شوند و از نور ولايتش كسب نور مي كنند، آن چنان كه مردم از خورشيد استفاده مي كنند، اگر چه در پشت ابرها نهان باشد.
سؤال: از نظر اسلام برای یک مرد جایز است تا چهار همسر دائم داشته باشد، مشروط بر اینکه عدالت بین آن‌ها را رعایت کند، در صورتی‌ که مطابق آیه ۲۹ سوره نساء، رعایت عدالت بین چند همسر، برای مرد، امکان ندارد، پس چرا جواز ازدواج با چهار همسر، مشروط به‌ شرط غیرممکن شده است، با اینکه تعلیق به محال، جایز نیست؟

پاسخ: اتفاقاً همین سؤال در زمان امام صادق (ع) مطرح شد، امام صادق (ع) پاسخ آن را داد و سؤال‌کننده از پاسخ امام قانع شد، برای توضیح مطلب، نظر شما را به ماجرای زیر جلب می‌کنم:
یکی از انتقادگران به قرآن نزد «ابوجعفر احْول» یکی از شاگردان امام صادق(ع) آمد و چنین ایراد کرد که قرآن در یک جا (آیه ۳ سوره نساء) می‌فرماید:
«فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»؛
«هرگاه می‌ترسید عدالت را (درباره همسران متعدّد) رعایت نکنید و تنها به یک همسر قناعت نمایید.»
ولی در آیه ۱۲۹ همین سوره می‌فرماید:
«وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ»؛
«شما توانایی برای رعایت عدالت بین زن‌ها را ندارید، اگر چه در این مورد جدّیّت به خرج دهید.
با جمع ‌کردن و توجّه به این دو آیه، چنین نتیجه می‌گیریم که اسلام تعدّد زوجات را ممنوع نموده است!
ابوجعفر احول در پاسخ به این انتقاد، درمانده شد و به مدینه سفر کرد و به محضر امام صادق (ع) رسید و انتقاد اعتراض‌کننده را به عرض آن حضرت رسانید.
امام صادق (ع) در پاسخ فرمود:
«أَمَّا قَوْلُهُ سُبحانَهُ: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلّا تَعْدِلُوا» فَإِنَّهُ عَنَى فِي النَّفَقَةِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» فَإِنَّهُ عَنَى فِي الْمَوَدَّةِ فَإِنَّهُ لاَ يَقْدِرُ أَحَدٌ أَنْ يَعْدِلَ بَيْنَ اِمْرَأَتَيْنِ فِي الْمَوَدَّةِ»؛
«امّا سخن خدا که می‌فرماید: «اگر می‌ترسید که عدالت را رعایت نکنید، باید به یک همسر قناعت کنید.» منظور خداوند رعایت عدالت در مخارج زندگی است، اما سخن خداوند از اینکه «شما توانایی رعایت عدالت بین زن‌ها را ندارید، گرچه جدّیّت نمایید» منظور رعایت عدالت در اندازه دوستی و علاقه قلبی است، زیرا هیچ ‌کس نمی‌تواند علاقه قلبی بین دو زن را مساوی سازد.»
ابوجعفر احول می‌گوید: همین پاسخ را به اعتراض‌کننده، ابلاغ کردم، او که از این پاسخ قانع شده بود، گفت: «این پاسخ از تو نیست، بلکه آن را از حجاز آورده‌ای!»[١]
توضیح اینکه: منظور از لزوم عدالت بین زن‌ها، در جنبه‌های عملی مانند نفقه و برخورد با آن‌ها است و منظور از آیه اول (آیه ۳ نساء) همین عدالت است؛ که اگر رعایت نشود، مرد حق ندارد که با بیش از یک زن ازدواج کند و منظور از عدالت در آیه دوم (آیه ۱۲۹ نساء) عدالت در تمایلات قلبی است که از قدرت انسان خارج است و چنین عدالتی از شرایط تعدّد زوجات نیست.
از این‌رو در دنباله آیه ۱۲۹ سوره نساء می‌فرماید:
«فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ»؛
«اکنون ‌که نمی‌توانید مساوات کامل در محبّت در میان همسران خود را رعایت کنید، لااقل تمام تمایل قلبی خود را متوجّه یک نفر از آن‌ها نسازید که دیگری را به‌ صورت بلاتکلیف درآورید.»
به عبارت روشن‌تر؛ هر چند علاقه قلبی، اختیاری نیست، ولی نباید آن را به‌ گونه‌ای آشکار ساخت که همسری که مورد علاقه کمتر است، در انزوا قرار گیرد و زندگی پریشان داشته باشد، باید حتی‌الامکان سعی کرد که در اموری که اختیاری است، نسبت به همسران، بی‌عدالتی نشود. چرا که انسان در آشکار نمودن علاقه دارای اختیار است و می‌تواند اختیار خود را کنترل کند.
انتهای پیام /

توسط سردبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.