حجاب اجباری یا قانونی
یادداشت مدیرمسوول پرینازمهاجرانی
مسله حجاب از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی همواره مورد توجه بحث ومناقشه بوده است و گفتگوهای بسیاری در مورد الزام به شریعت توسط حکومت و مبنای عقلی و دینی آن صورت گرفته است. در سال‌های اخیر کلیدواژه دیگری به بحث‌های معطوف به حجاب وارد شده است و آن کلیدواژه «حجاب اجباری» است. شبهه که معطوف به مسئله حجاب وارد می‌شود این است که با بهره گیری از موضوع حق و اختیار، می‌گویند خدا به انسان‌ها آزادی داده و حجاب نباید اجباری باشد. درپاسخ به این مسأله باید پرسیدکه هدف این پوشش چیست؟ چرا انسان پوشش دارد؟ در بحث‌های آنتروپولوژی می‌گویند که پوشش انسان دو کارکرد دارد؛ یک کارکرد حفاظتی دارد و یک کارکرد زیبایی. پوشش بدن، ما را از آسیب‌های مختلف حفظ می‌کند و دوم اینکه ما را زیبا می‌کند.

تحلیل‌های قرآنی تحلیل‌های جهان شمول است و فقط برای مسلمانان نیست و انسان را شرح می‌دهد. قرآن می‌فرماید «قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا» یعنی ما لباسی که شرمگاهتان را می‌پوشاند و لباسی فاخر و گران که مایه زینت و جمال است، برای شما نازل کردیم.

یعنی کارکردهایی که قرآن می‌آورد یکی حفاظت اخلاقی یا عفت و حیا است. البته حفاظت جسمی هم در ذیل آیه ۸۱ نحل هم آمده که «و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر و البرد» است، یعنی شما را از سرما و گرما حفظ کند.
آنجا شروع کرده و بعد به زمین آمده است لذا انسان کلاً موجودی است که حتی در اموری که ظاهراً غریزی و شبیه حیوان است هم متفاوت از حیوان است.

می‌خواهم بگویم وقتی از حجاب صحبت می‌کنیم، این مسئله را صرفاً یک مسئله تعبدی نبینید، ولو اینکه مسئله تعبدی هم هست. این مسئله هم ابعاد محتوایی دارد، هم ابعاد هویتی دارد و هم ریشه‌های انسان شناختی دارد.که باید دراین سه ساحت پاسخ گوبود.
برخی می‌گویند انسان‌ها حق آزادی دارند، خدا به انسان‌ها اختیار داده و حکومت نمی‌تواند این حق را از انسان بگیرد. اشاره‌ای هم به آیه «لااکره فی الدین» می‌کنند. همین استدلال را در مورد حجاب مطرح است و گفته می‌شود خدا به انسان‌ها آزادی داده و حجاب نباید اجباری باشدباید گفت

در این ادبیات دو مفهوم خلط شده است؛ بین «اختیار به مفهوم تکوینی» و «حق آزادی به مفهوم قانونی و اصطلاحاً تشریعی و اعتباری» خلط شده و همچنین بین مفهوم «حق به معنای مُجاز» و «حق به عنوان یک امتیاز» خلط شده است.

گاهی می‌گوئیم «شما حق دارید اشتباه کنید» این یعنی شما مُجازید که اشتباه کنید و اگر اشتباه کردید، تنبیه نمی‌شوید. در حق به معنای مجاز اگر مثلاً خطای سهوی رانندگی رخ دهد، این جرم نیست ولی به این معنی نیست که شما به عنوان یک امتیاز ویژه حق داشته باشی در رانندگی خطا کنی!

گاهی می‌گوئیم «ما حق داریم پیشرفت کنیم، ما حق داریم باسواد شویم» در اینجا حق به معنای یک امتیاز است؛ یعنی یک چیزی باید به من بدهند و اگر ندهند مقصراند.
این خلط در دوره مدرن، مبنای لیبرالیسم است.

مطرح می‌شود که انسان‌ها آزادند و می‌توانند هرجور که بخواهند زندگی کنند. ما می‌گوئیم پس اگر انسان‌ها آزادند باید بگذاریم هر جور که می‌خواهند رانندگی کنند. اگر گفته شود عدم رعایت قوانین رانندگی برای دیگران مزاحمت ایجاد می‌کند ما هم می‌گوئیم عدم رعایت قانون حجاب برای دیگران مزاحمت ایجاد می‌کند

گاهی می‌گوئیم «خدا به من اختیار داده است» این یعنی من انسانم پس می‌توانم کار «الف» را انجام دهم و یا می‌توانم کار «ب» را انجام دهم و خدا این توانایی را به من داده که هر یک از این کارها را انجام دهم. اما آیا اگر خدا توانایی‌ای را به من داد، معنایش این است که من در انجام هر یک از این دو مُحِق هستم؟
لبته حفاظت جسمی هم در ذیل آیه ۸۱ نحل هم آمده که «و جعل لکم سرابیل تقیکم الحر و البرد» است، یعنی شما را از سرما و گرما حفظ کند.
آنجا شروع کرده و بعد به زمین آمده است لذا انسان کلاً موجودی است که حتی در اموری که ظاهراً غریزی و شبیه حیوان است هم متفاوت از حیوان است.

می‌خواهم بگویم وقتی از حجاب صحبت می‌کنیم، این مسئله را صرفاً یک مسئله تعبدی نبینید، ولو اینکه مسئله تعبدی هم هست. این مسئله هم ابعاد محتوایی دارد، هم ابعاد هویتی دارد و هم ریشه‌های انسان شناختی دارد.که باید دراین سه ساحت پاسخ گوبود.
برخی می‌گویند انسان‌ها حق آزادی دارند، خدا به انسان‌ها اختیار داده و حکومت نمی‌تواند این حق را از انسان بگیرد. اشاره‌ای هم به آیه «لااکره فی الدین» می‌کنند. همین استدلال را در مورد حجاب مطرح است و گفته می‌شود خدا به انسان‌ها آزادی داده و حجاب نباید اجباری باشدباید گفت

در این ادبیات دو مفهوم خلط شده است؛ بین «اختیار به مفهوم تکوینی» و «حق آزادی به مفهوم قانونی و اصطلاحاً تشریعی و اعتباری» خلط شده و همچنین بین مفهوم «حق به معنای مُجاز» و «حق به عنوان یک امتیاز» خلط شده است.

گاهی می‌گوئیم «شما حق دارید اشتباه کنید» این یعنی شما مُجازید که اشتباه کنید و اگر اشتباه کردید، تنبیه نمی‌شوید. در حق به معنای مجاز اگر مثلاً خطای سهوی رانندگی رخ دهد، این جرم نیست ولی به این معنی نیست که شما به عنوان یک امتیاز ویژه حق داشته باشی در رانندگی خطا کنی!

گاهی می‌گوئیم «ما حق داریم پیشرفت کنیم، ما حق داریم باسواد شویم» در اینجا حق به معنای یک امتیاز است؛ یعنی یک چیزی باید به من بدهند و اگر ندهند مقصراند.

این خلط در دوره مدرن، مبنای لیبرالیسم است.

مطرح می‌شود که انسان‌ها آزادند و می‌توانند هرجور که بخواهند زندگی کنند. ما می‌گوئیم پس اگر انسان‌ها آزادند باید بگذاریم هر جور که می‌خواهند رانندگی کنند. اگر گفته شود عدم رعایت قوانین رانندگی برای دیگران مزاحمت ایجاد می‌کند ما هم می‌گوئیم عدم رعایت قانون حجاب برای دیگران مزاحمت ایجاد می‌کند

گاهی می‌گوئیم «خدا به من اختیار داده است» این یعنی من انسانم پس می‌توانم کار «الف» را انجام دهم و یا می‌توانم کار «ب» را انجام دهم و خدا این توانایی را به من داده که هر یک از این کارها را انجام دهم. اما آیا اگر خدا توانایی‌ای را به من داد، معنایش این است که من در انجام هر یک از این دو مُحِق هستم؟

اگر خدا توانایی کاری را به من داد آیا معنایش مُجاز بودن من در انجام آن کار است؟ برای اینکه این مغالطه بهتر معلوم شود به این مثال توجه کنید: من توانایی دارم یک سیلی به گوش کسی بزنم و خدا این توانایی را به من داده، اما آیا این یعنی من مُجاز به این کار هستم؟

اینکه خدا یک توانایی را داده یک مسئله کاملاً تکوینی است. از صرف توانایی نمی‌توان مُجاز بودن را نتیجه گرفت.

در فضای غربی هم چنین چیزی امکان ندارد. قوام زندگی غربی بر قراردادهای اجتماعی است. برای همین ما نمی‌توانیم در آنجا هرگونه کاری که بخواهیم انجام دهیم و باید از قراردادهای اجتماعی تبعیت کنیم. این مسئله حتی در فضای غربی هم بدیهی است. مثلاً اگر من کسی را بکُشم، عده‌ای دیگر می آیند تا من را بکشند. لذا همه با هم قرارداد می‌کنیم که هیچکس دیگری را نکُشد.

وقتی گفتیم حقوق بشر مقدس و ارزشمند است و باید آن را رعایت کرد، سوال این است که چه دلیلی داریم که باید حقوق بشر را رعایت کرد؟ دو گونه تحلیل وجود دارد. یکی اینکه اگر حقوق بشر را رعایت نکنیم، ضرر بیشتری برای ما دارد. راسل می‌گوید اگر من دزدی کنم، همه هم دزدی می‌کنند و دیگران هم وسایل مرا می‌دزدند و اگر همه دزدی کنند، هیچ چیز برای من باقی نمی‌ماند و در مجموع ضررش برای خود من هم بیشتر است.

این منطق به درد افراد متوسط می‌خورد. یعنی با هم توافق و قرارداد می‌کنیم که هیچکس به حقوق یکدیگر تجاوز نکند. افراد متوسط به این معنی است که فرد به لحاظ توان و زور و قدرت اجتماعی نمی‌تواند به همه غلبه کند. اما اشکالش این است که اگر کسی دیکتاتور بود و قدرت در اختیار داشت، به همه ظلم کند و دیگران نتوانند به او ظلم کنند، آیا این مُحق است یا نه؟ اقتضای منطق راسل این است که بگوید محق است! ولی خودشان می‌گوید که خلاف حقوق بشر است.

تحلیل دیگر آنها این است که ما با انسان مواجه هستیم و شما حق ندارید به انسان توهین کنید. شما حق دارید گوشت گوسفند و گاو را بخورید؛ حق دارید نباتات را از ریشه درآورید و بخورید اما حق ندارید انسان را بخورید!

می‌گویند به انسان نباید زور گفت. آنچه چیزی در انسان است که موجب می‌شود شما حق نداشته باشید به او زور بگویید؟ یک پاسخ آنها این است که انسان اختیار دارد. می‌پرسیم اختیار یعنی چه؟ صرف اینکه انسان بتواند چند کار انجام دهد، این ارزش را پیدا کرده است؟ خب حیوانات هم به

این معنا اختیار دارند. صرف انتخاب گری نیست که انسان را از حیوان متمایز می‌کند.

شما اینجا که می‌گوئید انسان «حق» دارد؛ چرا این حق‌ها را برای حیوان قائل نیستید؟ گوسفند هم حق دارد زندگی کند، هویج هم حق دارد زندگی کند! چرا آنها را می‌خورید؟

چه چیزی حق می‌آورد؟ تنها چیزی که حق می‌آورد یک امر ماورایی در انسان است. شما مادامی که امر ماورایی در انسان را قبول نکنید نمی‌توانید، حق ویژه برای انسان قائل شوید.

همه استدلال‌های آنها در حیوان هم پیاده می‌شود. اگر حق بخاطر برخورداری از غریزه جنسی است، حیوان هم آن را دارد. اگر حق بخاطر برخورداری از توان انتخاب است، حیوان هم آن را دارد.

آنچه خاص انسان است می‌تواند حق بیاورد. چه چیزی خاص انسان است؟ یک امر ویژه متعالی.

اختیار با یک تقریری می‌تواند مایه حق شود. تحلیل انسان شناسی این است که انسان‌ها موجوداتی هستند که می‌توانند راه سعادت را خودشان انتخاب کنند. همان عاملی که باعث شد انسان از فرشته هم بالاتر شود.

ما غیر از انسان دو موجود داریم. یک موجود فرشته است که فقط یک راه دارد. یک موجود هم حیوان است که چند راه دارد اما تعالی ندارد.

انسان محل بحث ما موجودی است که چند راه دارد، تعالی هم دارد. مفهوم اختیار می‌تواند عامل حق شود منتهی به چه معنا؟ به این معنا که شما تعالی را در اختیار لحاظ کنید.

ببنید حق دانه سیب چیست؟ این است که به درخت سیب تبدیل شود. چرا؟ با اینکه دانه سیب می‌تواند بپوسد اما می‌گوئیم حق دانه سیب این است که درخت شود. این را شهوداً می‌یابیم.

اگر دانه سیب اختیار داشت می‌توانستیم بگوییم حق دانه سیب پوسیدن هم هست؟! با اینکه دو راه در پیش رویش هست اما همه می‌فهمیم که حق به عنوان یک امتیاز برای او، این است که درخت سیب بشود نه اینکه بپوسد.

این حق که یک امر برتر است و امری است که برای یک چیز بهتر است، این حق در تعالی آن چیز است.

گاهی موجود تک جهتی است، بحثی پیش نمی‌آید. فرشته‌ها تک جهتی اند و بحث حق برایشان مطرح نمی‌شود.

گاهی موجود دوجهتی است اما توان تصمیم گیری ندارد، دانه سیب دو جهت درخت شدن و پوسیدن را دارد ولی خودش نمی‌تواند انتخاب کند.

گاهی موجود دو جهتی است و توان تصمیم گیری هم دارد اما توان تصمیم به این معنی نیست که تصمیم دوم او هم درست باشد. برای همین حق تنها زمانی معنا دارد که تعالی برای انسان مطرح باشد. لذا شما نمی‌توانید برای انجام کاری که مادون ارزش انسان است، حق به معنی مُحق بودن را مطرح کنید.

البته یک نکته مهم این است که انسان توان دو راه بالارفتن و پایین رفتن را دارد و اختیار هم دارد، در فضای انسان به دلایل مختلف انسان شناختی، مهمترین ویژگی انسان، آگاهی است. آگاهی با رشد به شدت در ارتباط است. رشد انسان حاصل نمی‌شود مگر اینکه اختیارش را خودش بتواند اعمال کند. مثلاً می‌خواهیم یک بچه رشد کند و یاد بگیرد در جامعه چطور زندگی کند، دو حالت دارد، یکی اینکه فقط در خانه به او آموزش دهیم. این بچه به جامعه که می‌رود در اولین مسئله زمین می‌خورد. یک حالت هم این است که او را کاملاً رها کنیم که خودش در جامعه یاد بگیرد. او هم گرفتار افراد سو استفاده‌گر می‌شود و بدبخت می‌شود. رشد این است که به او بگوییم چه کند، بعد به او اجازه دهیم چند بار هم به زمین بخورد.

معنای رشد این است که فرد، اعمال اختیار بکند؛ اما این اعمال اختیار نباید بدون نظارت باشد. نمی‌گذاریم هرجایی برود که ممکن است از پرتگاهی پرت شود. زمین خوردن لازمه رشد است؛ اما زمین خوردنی که بتواند بعدش بلند شود، نه از کوه پرتاب شدن.

پس ما قبول داریم که اشتباه کردن تا حدودی مجاز است؛ اما مجاز در این حد که برای برخی از اشتباهاتش مواخذه نشود. اما یک زمان کسی می‌گوید اشتباه کردن حق من است و خود را برای اشتباه کردن محق می‌داند. اشکال بحث دقیقاً همین است که هرکاری که می‌توانی انجام دهی حق تو نیست. حق آن تعالی است و اینکه خودت انتخاب کنی. خودت انتخاب کن در چارچوب‌ها. یک مقدار تخطی کردی عیب ندارد اما حق نیست. اشتباه، اشتباه است اما اینکه این اشتباه را کردی تنبیه نمی‌شوی.

لذا باید مسئله حق آزادی را بفهمیم که چه حقی است. حق آزادی این نیست که هرکاری دوست داشته باشم انجام دهم، حق آزادی زمانی است که در فضای تعالی معنا پیدا کند. لذا شما نمی‌توانید بگویید مثلاً چون من دلم می‌خواهد که همجنس بازی کنم، پس حق دارم.

در مقام اجرا، همه جوامع قانون دارند و باید به قانون آن عمل کنند. اگر می‌خواهید در آن جامعه زندگی کنید باید به قانون عمل کنید یا با اصل نظام درگیر شوید. یعنی مادامی که کسی که نمی‌خواهد نظام را براندازی کند، او اگر قانون شکنی می‌کند، برای او افتخار است یا بی فرهنگی است؟

اما جامعه اسلامی، رأی خدا را بر رأی‌های دیگر ترجیح می‌دهد. یعنی اگر اختلافی پیش آمد، آنجایی که خداوند قانونی را قرار داده است آن را بر نظرات شخصی افراد ترجیح

میدهند. یعنی بالاخره اگر ما قبول داریم یک حداقلی از پوشش برای همگان ضروری است و در محدوده‌اش نظراتمان مختلف است، باید ببینیم واقعاً به عنوان یک مسلمان، نظر خدا را قبول داریم یا خیر.

توسط سردبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.