نقش امام در رشد و توسعه فلسفه اسلامی نقشی یگانه است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نظر مثبت امام نسبت به فلسفه و تأیید و حمایت او از تفکر فلسفی، از جمله حمایت او از آراء و آثار شهید مطهری، موجب شد که دورهای طلایی برای فلسفۀ اسلامی در ایران به ویژه در حوزههای علمیه و دانشگاهها آغاز گرددکه قطعاً در تاریخ ایران بی سابقه است.
آنهایی که مخالف فلسفه و عرفان هستند و خود را طرفدار امام(ره) میدانند، آیا میتوانند این حقیقت را انکار کنند که امام(ره) یک فیلسوف، عارف و فقیه بودند. به هر حال آثار امام (ره) نشان میدهد که کاملا گرایش حکمت متعالیه داشتند و کتابهای فقهی ایشان هم نشان میدهد که گرایش به فقه صاحب جواهری داشتند ولی آثار عرفانی و فلسفی حضرت امام(ره) و همچنین تبیینی که از معارف اسلامی دارند نشان میدهد که امام(ره) با رویکرد فلسفی و عرفانی به این مباحث نگاه میکردند،
امام خمینی فلسفه (حکمت) را یکی از علوم برهانی و عقلی می دانستند که می تواند در معرفت و شناخت به انسان کمک کند، و عقل انسان را سیراب نماید. در درسهای تفسیر سوره مبارکه حمد می فرمایند: « فلسفه وسیله است، خودش مطلوب نیست. وسیله است برای اینکه شما مسائل را، معارف را با برهان به عقلتان برسانید، هنرش همین قدر است
واقع امام(ره) از فلسفه حتی استفاده ابزاری- و وسیلهای برای رسیدن به عرفان میبرد، یعنی امام(ره) عرفان را غایت میبیند. در جای دیگر امام(ره) میفرماید: «لسان دعوت انبیاء، لسان فلسفه و برهان رایج نیست آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا میرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مینمایند ولی این بدان معنا نیست که به فلسفه و علوم برهانی و عقلی و استدلالی نباید پرداخت که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است. این علوم را ازجمله فلسفه راه و عبورگاهی به سوی مقصد است، خود مقصد و مقصود و محبوب نیستند.» در واقع امام(ره) مقصد را عرفان به حق تعالی میداند.
امام در برابر کسانی که فلسفه اسلامی را به دلیل ریشه یونانی مورد انتقاد قرار می دادند، این نقد را به دلیل کم اطلاعی و بی اطلاعی می دانند و حکمت و فلسفه اسلامی به ویژه حکمت صدرایی را بهره مند از نور قرآن و حدیث می دانند و بین حکمت اسلامی و یونانی فاصله ی بسیار قائل هستند؛ بنابراین حکمت اسلامی در دیدگاه امام(س) نه تنها مخالف قرآن (یعنی وحی) نیست بلکه همراه و پرورش یافته در دامن کتاب و سنت است.
نظر امام خمینی درباره اصالت فلسفۀ ملاصدرا و تفاوت آن با فلسفۀ یونانی تصریح کرده اند که حکمت المتعالیه ملاصدرا و افکار تلامیذ و پیروان او را حکمت یونانی دانستن، ناشی از جهل محض است. ایشان نیز بارها فرمودهاند: حکمت و فلسفه یونان نیز در مقام خود باید با اهمیت تلقی شود.» به این جهت است که امام سالیان درازی را در تدریس حکمت متعالیه و شرح افکار و آرای ملاصدرا گذراند و آنچنان که در کتاب تقریرات فلسفه آمده است، مسائل حکمت را از هستی شناسی تا نفس و معاد، تفسیر کرد و شرح داد.
افرادی که مخالف فلسفه هستند مدعی هستند که فلسفه از یونان گرفته شده است، امام(ره) در کتاب آدابالصلاة در صفحه 304 میفرمایند: «فلسفه امروز حکمای اسلام را و معارف و سیره اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن از بیاطلاعی از کتب قوم است مثل کتب فیلسوف عظیمالشأن اسلامی صدرالمتألهین (قدس سره) و استاد عظیمالشأنش محقق داماد(قدس سره) و تلمیذ بزرگوار او فیض کاشانی (قدس سره) و تلمیذ عظیمالشأن فیض، عارف جلیل ایمانی قاضی سعید قمی(قدس سره) و نیز از بیاطلاعی به معارف صحیفه الهی و احادیث معصومین (سلامالله علیهم) است.»
اینکه امام در مباحث فلسفی هم از قرآن و هم از برهان و هم از شهود عرفانی بهره برده است. وی در کتاب صحیفه، جلد ششم، ص287 میفرمایند: «قرآن اعجوبهای است که اداره انسان را به همه اقشار میکند. در عین حالی که فقیه درست میکند، حکیم درست میکند، فیلسوف درست میکند.» یعنی امام(ره) معتقد است که میتوان از قرآن یک فلسفه و نظام فلسفی طراحی کرد و کاملا امام(ره) علاوه بر روش برهانی از روش شهودی و کشفی هم استفاده کردهاند. مثلا در کشف عالم مثال این مطلب را ذکر میکند که «اگر انسان با این چشم کثرتبین طبیعت از روزنه طبیعی عالم کثرتنمای طبیعت را تماشا کند، مشرک گشته و غیر حق، کثیر را میبیند ولی اگر این چشم را بسته و چشم دیگری گشوده و از این طبیعت پرواز نموده و نور بصر نفس را رو به عالم بالا گرداند، عالم برزخ و عالم مثال را میبیند
مطلب دیگر اینکه امام(ره) در بحثهای مربوط به طلب و اراده کاملا از مباحث حکمت متعالیه استفاده کرده است، یعنی از طلب اراده که در علم اصول مطرح شده از حکمت متعالیه استفاده کرده عبارتی دارد و در همانجا میفرمایند: «و مرادنا من المعلول بالذات هو وجود الممکن الذی هو اثر جعل جاعل و الا فالماهیات لیست مجعولة ولا موجودة الا بالعرض لکونها اعتبارات وانتزاعات من حدود الوجود» باز در ادامه این مطلب را بیان میکند «والوجود المعلولی ذاته الافتقار والتعلق و لو استغنی فی حیثیه من الحیثیات ینقلب من الامکان و الافتقار الذاتی الی الوجوب و الاستغناء و هو مستحیل بالضروره» یعنی امام(ره) در بحث طلب و اراده که یکی از بحثهای علم اصول است از اصالت وجود و امکان فقری وجود معلولی استفاده کرده است همچنین امام(ره)در بحثهای معاد جسمانی و مباحث اعتقادی و الهیات بالمعنی الأخص کاملا از مباحث فلسفی استفاده کرده است، مثلا در شرح جنود عقل و جهل و همچنین در شرح چهل حدیث از یک دوره الهیات بالمعنی الأخص، از ذات و صفات حق تا نبوت و بعث رسل و انزال کتب و ملائکه و معاد از نظر مباحث فلسفی و اصل فطرت استفاده و بهره برده است؛ در شرح چهل حدیث و کتابهای دیگر هم به این شکل عمل کرده است
پس مطلب مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که امام(ره) نه تنها طرفدار حکمت متعالیه و عرفان ابن عربی بوده، بلکه حکمت متعالیه را با رویکرد عرفانی تدریس کرده است و علاوه بر این نکتهای که عرض شد نکته مهمتر اینکه امام(ره( در مباحث دینشناسی مثل تفسیر سوره حمد، آدابالصلاة، سرالصلاة، شرح چهل حدیث و شرح دعای سحر، مصباح الهدایة از رویکرد عرفانی استفاده کرده و از رویکرد حکمت متعالیه بهره برده است.
سؤال مطرح میشود که آیا میتوان گفت که نظریه سیاسی امام(ره) مبتنی
مبتنی بر ولایت فقیه تنها برگرفته از فقه است و هیچ ارتباطی با دینشناسی امام(ره) ندارد؟! چگونه ممکن است کسی چنین ادعایی را مطرح کند! میگویند حرکت سیاسی و اندیشه سیاسی امام (ره) برگرفته از فقه بوده و هیچ ربطی به عرفان و فلسفه ندارد
چگونه ممکن است کسی چنین ادعایی را مطرح کند! میگویند حرکت سیاسی و اندیشه سیاسی امام (ره) برگرفته از فقه بوده و هیچ ربطی به عرفان و فلسفه نداشته است. سؤال بنده از این افراد این است که آیا دینشناسی امام(ره)، دینشناسی مبتنی بر حکمت متعالیه و عرفان نظری بوده است یا نبوده است؟! اگر کسی بگوید نبوده، آثار تفسیر سوره حمد، آدابالصلاة، سرالصلاة، شرح چهل حدیث و شرح دعای سحر را چگونه توصیف میکند؟! اگر میگویند دینشناسی امام(ره)، دینشناسی عرفانی و حکمت متعالیه بوده است که قطعا این گونه بوده است؛ بله! شکی نیست که امام(ره) نظریه ولایت فقیه را از فقه گرفته است، نظریه سیاسی حضرت امام(ره) که یک نظریه ولایت فقیه هست یک نظریه فقهی است، اما نظریه فقهی ایشان با نظریه ولایت سیاسی در عرفان همخوانی دارد، یعنی امام(ره) کاملا اسفار چهارگانه عرفانی یعنی سیر من الخلق إلی الحق، و سیر من الحق إلی الحق، سیر من الحق إلی الخلق که بالحق هست و سیر منالخلق إلی الخلق بالحق را طی کرده و از قضا تمام عرفا معتقدند که اگر عارفی سیر من الخلق إلی الحق و سیر من الحق إلی الحق را طی کرد در سیر من الحق إلی الخلق حتما از ولایت سیاسی برخوردار است. بدون شک ولایت سیاسی عرفانی حضرت امام(ره) با ولایت سیاسی فقهی ایشان هماهنگ بوده است.
در دستگاه فکری حضرت امام(ره) اصالت با وجود است نه با ماهیت. همچنین در انسان شناسی ایشان، اصالت با روح و نفس است نه با بدن و جسم. بنابراین ولایت تکوینی و وجودی هم بر می گردد به این که نفس ولی یا انسان کامل نوعی ولایت تکوینی بر سایر نفوس و انسان ها پیدا می کند و ولی فقیه هم از قبل همین امتیازات تکوینی و وجودی است که بر سایر انسان ها ولایت پیدا می کند. مؤیدات روایی و عقلی این مسئله هم زیاد است مانند: من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفا علی الهواه مطیعا لامر مولاه» در مورد این روایت باید در فلسفه بحث شود که نفس چیست؟ رابطۀ نفس با بدن چیست؟ و صیانت نفس چگونه برای انسان، مقام ولایت را ایجاب می کند؟
همچنین در بحث حرکت جوهریه این سؤال مطرح است که آیا مقام و مرتبت ولایت فقیه که در جامعه حاصل می شود، یک مقامی است در اعراض یا یک مقام و مرتبت جوهری است؟ و بعد پاسخ داده می شود که تحصیل این مقام و مرتبت از راه یک حرکت جوهری و وجودی در وجود و نفس ولی حاصل می شود؛ «خروج الشیئ من القوة الی الفعل تدریجاً»؛ به عبارت دیگر حرکت ولی از نقص به سوی کمال است تا به مرحله ای می رسد که صاحب مقام ولایت می شود. اینجا بحث ها رنگ و بوی فلسفه و عرفان به خودش پیدا می کند.
خلاصه اینکه امام(ره) که دینشناسیاش کاملا فلسفی و عرفانی است، آیا فقه که جزئی از این دینشناسی است میتواند از فلسفه و عرفان جدا باشد؟! این حرف بیربطی خواهد بود که کسی بگوید متفکری که کتبش مانند آدابالصلاة، سرالصلاة، شرح چهل حدیث، شرح دعای سحر، تفسیر سوره حمد کاملا عرفانی و مبتنی بر حکمت متعالیه است اما فقهاش بریده از عرفان و فلسفه است!، یعنی آیا حیثیتهای علمی و عملی امام(ره) از هم بیارتباط بوده است، یعنی فقه امام(ره) متعارض با عرفان و عرفان او متباین با فقه اوست. نخیر! امام(ره) یک فیلسوف، عارف و فقیهی است که همه این علوم را با هم جمع کرده است و اندیشه سیاسی او هم برگرفته از فقه، فلسفه و عرفان اوست و اینها را با هم هماهنگ میدانسته و سخنانش هم در عرصه سیاست و مسائل نظامی و همچنین دعوت افرادی مانند گورباچف به اسلام کاملا با رویکرد فلسفی و عرفانی و فقهی بوده است.
در پایان ضمن استقبال از گفتگوی علمی توصیه می کنم مخالفان فلسفه با روش علمی و منطقی پیش روند و سخنان و مدعیات خود را بر دیدگاههای امام تحمیل نکنند.
کدخبر100016
انتهای پیام