یلدا

ترافیک نامعمول این روزهای خیابان‌ها، مغازه‌های پر مشتری، بساط هندوانه فروش‌هایی که با چند قدم فاصله از هم کاسبی می‌کنند و دیوارچین جعبه‌های انار سرخ همه حکایت از آمدن شب چله دارد و ننه سرمایی که امشب می‌آید تا مهمان خانه‌های قندیل بسته‌مان باشد.

آیرال خبر- فقط یک دقیقه بیش از شب‌های دیگر قد می‌کشد؛ یک دقیقه صبورتر و یک دقیقه ماندگارتر. اما به قدمت تاریخ یک سرزمین، اعتباری یلدایی دارد و پاداشی از جنس نفس گرم خورشید فردا، که چنان در جان صبح می‌دمد که روزها بلند و بلندتر می‌شوند.

یلدا هم مانند دیگر آیین‌های ایرانی مثل نوروز و چهارشنبه سوری آداب و رسوم خاص خود را دارد و حتی شاید بتوان گفت مردمی‌ترین آیین ایران زمین است همین شب چله. آیینی که در گذر زمان هویت اصلی خود را از دست داده و امروز تنها پوسته نازکی از یلداهای قدیمی به یادگار مانده است.

آن قدری که دیگر از بساط کرسی‌های برپا شده در خانه و روایت‌های مادر بزرگ و حافظ خوانی هیچ خبری نیست.

یک دقیقه‌ای که فراموش کردیم

دلم نمی‌آید غمنامه سر دهم و یک شب چله را هم تلخ کنم. می‌خواهم گزارش شادی بنویسم که رنگ‌های سرخ انارش چشمک بزند و شیرینی هندوانه‌اش دل را غنج دهد. ولی هر قدر سر می‌چرخانم در ماراتن بی‌انتهای خریدهای مردم شهر، اثری از شادی و اشتیاق نمی‌بینم.

دیگر شب یلدا طولانی‌ترین شب‌ سال نیست. دست‌کم در شهرهای بزرگ که غول صنعت آنها را بلعیده و مدرنیته قصه‌های مادربزرگ‌ها را کمرنگ کرده و دیگر گرگی پیدا نمی‌شود که لچک قرمزی را ببلعد و شکارچی قهرمان بیاید و لچک قرمزی را درسته از شکم گرگ در بیاورد آن هم احتمالا با عمل سزارین.

Related image

در یکی از خطوط شلوغ بی آر تی از خانوم میانسالی که مشغول نگاه کردن به پاکت آجیلی است که خریده، می‌پرسم: برای شب چله خرید کردید؟ همین کافی است تا سر درد و دلش باز شود و می‌گوید: «با این وضعیت اقتصادی و درآمدها مگه میشه چیزی هم خرید؟ قدیم‌ها چقدر منتظر این شب بودیم ولی حالا آمدنش مساوی شده با دردسر و هزینه‌های اضافی. »

خانوم نسبتا جوان دیگری که متوجه موضوع صحبت ما می‌شود، با گفتن اینکه «خودمان همه چیز را سخت می‌گیریم»، ادامه می‌دهد: حتما که نباید چند مدل تنقلات بخریم. با کم کردن هزینه‌ها هم می‌شود شب چله را گذراند.

گشتی در بازار خریدهای یلدایی

ولی دید و بازدید و شب‌نشینی خشک و خالی نمی‌شود و مسلما دور هم بودن هزینه و مخارجی هم دارد. هرچند که پایبندی به رسوم و آیین گذشتگان، صد البته بسیار نیکو و پسندیده است اما گرانی و افزایش قیمت‌های موادغذایی نیز عرض‌اندام می‌کند و بر سفره شب‌یلدا سایه خود را می‌گستراند.

کافی است گشت کوتاهی در بازار بزنید تا قیمت یک سبد کالایی یلدایی دستتان بیاید. قیمت‌هایی که مثل سوت کشیده می‌شوند در سر طبقه متوسط جامعه و حتی پایین تر ها.

قیمت هندوانه و انار شب‌یلدا در مناطق مختلف شهر متفاوت است. هندوانه از کیلویی ۲ تا ۴ هزار تومان در مغازه‌ها عرضه می‌شود. انار هم از ۵ تا ۹ هزار تومان در مناطق مختلف شهر به فروش می‌رسد.

آجیل هم از کیلویی ۱۲۰ هزار تومان پیدا می شود تا آجیل چهار مغز  که ۱۸۰ تا ۲۲۰ هزار تومان به فروش می‌رسد.

طبق آماری که پرسه‌های من می‌گوید اگر پرتقال هم می‌خواهید باید چیزی حدود پرتقال تامسون شمال ۲ تا ۴ هزار و ۵۰۰ تومان و پرتقال ناول جنوب ۷ تا ۹ هزار تومان در نظر بگیرید.

حالا به اینها اضافه کنید تنقلات مخصوص تبریزی ها را در این شب. تخمه، پشمک، قیسی، موز، نارگیل و…که هر کدام به تنهایی می‌تواند وزن اقتصادی این سبد را سنگین‌تر کند.

“خونچا” یا دردسری برای خانواده‌ها

از خیلی قدیم ترها بین مردم آذربایجان رسم بر این بوده که در شب چله خانواده داماد برای تازه عروس خود هدایایی به عنوان “خونچا” بفرستند.

ولی این رسم هم مثل دیگر آیین‌های یلدایی با گذشت زمان تحریف شده و امروز تنها کارزاری رقابتی از آن باقی مانده است. از قدیم‌ترها رسم بر این بود یک هندوانه، کمی آجیل، تکه‌ای پارچه و چیزهایی ساده‌ای از این دست به ساده‌ترین شکل ممکن روانه خانه تازه عروس شود.

اما امروز از بحث قیمت طلا و پارچه و پالتو و کفش اهدایی که بگذریم قیمت سبد میوه ویژه برای این شب که داماد به عروس ‌هدیه می‌دهد نیز مشکلی جدی برای داماد محسوب می‌شود. ‌

خرید میوه برای تزیین سبدهای گل که برای تازه‌عروسان تهیه می‌شود به صورت دانه‌ای و کیفیت آن بسیار بالا است تا نمای زیبایی به سبد گل دهد. از این رو میوه‌های مصرفی در این ‌سبدها به صورت جدا خریداری می‌شوند که قیمت بیشتری از قیمت میوه برای مصرف خوراکی دارند.

مثلا در نظر بگیرید خانواده‌ای را که خود هندوانه‌ای برای شب چله ندارد ولی هزینه بالایی برای تزئین هندوانه اهدایی به خانه عروس می‌کند!

لیلا دختر جوانی که به تازگی نامزد کرده در پاسخ به اینکه چقدر با این سنت خونچا آوردن موافق است، می‌گوید: من از اول با تمام این خرج‌های اضافه مخالف بودم و اجازه نداده‌ام هیچ کدام از این مثلا سنت‌ها در موردم اجرا شود.

او ادامه می‌دهد: چیزهایی که لازم داشتم را در موعد خود گرفتم. برایم بی‌معنی بوده که یک سری چیزهای مشخص را به عنوان کادو و در یک زمان مشخص برایم بیاورند و از طرفی چون این خریدها یک جا صورت می‌گیرد به نظرم خرج‌های بیخودی و اضافی هستند. زندگی خرج و درگیری‌های مهم‌تر از اینها دارد.

چیزهایی که فراموش کرده‌ایم

چله نشینی از روزگاران گذشته از سنت‌های قدیمی مردمان آذربایجان بوده و این چله نشینی‌ها با شب یلدا آغاز می‌شد و تا آخرین روزهای سال ادامه می‌یافت از این رو شب یلدا هم در این خطه از ایران زمین به شب چله معروف است.

مادربزرگم می‌گوید: شب چله هنوز هم برای من یادآور دانه‌های برفی هست که آن سوی گرمای کرسی، پشت شیشه‌های پنجره‌های کودکی، بی‌صدا می‌نشست توی حیاط خانه‌مان.

برای من شب چله یادآور انار سرخی که مادر دانه کرده و شب چره‌ای از گردو و نخود و کشمش و حلوای تازه و باسلوق مراغه و…همین چیزهای ساده و خوشمزه.

هر موقع از سال که باشد دل ما برای حافظ خوانی‌ها و تفال‌های شب یلدایی تنگ می‌شود. اصلا یلدا به همین روایت‌هایش زنده است. به بایاتی‌ها، شعرها و داستان‌هایش. به کلامی که فراموش کرده‌ایم.

همسایه‌ای که نمی‌دانیم آیا آنها هم شب یلدایی دارند؟ کودکان دستفروش خیابانی که نمی‌دانیم کسی را دارند برف را برایشان داغ کند و سفره شب یلدا برایشان بچیند و هندوانه قاچ کند؟ کسی را دارند تا دست‌هایشان را «ها» کند؟

شهریار تبریز- سحر فکردار

توسط سردبیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.